شعر (( پایان ظلمت))

 


 



**در این ظلمت که هر سو بند و زنجیر به پا دارند**  

جهان گر غرق در خون شد، دل  بیدار می‌ماند

شب تاریک ظالم را، سحر نزدیک می‌دانم  

که هر خونین‌دل آزاده، امیدی در نوا دارد

بنا کردند دیوار ستم با دست بیدادش  

ولی این خانه‌ی ظلمت، به زودی در فنا باشد.

بر آی از خواب غفلت ای دل و فریاد حق سر ده  

که دستی در پس این پرده، تیشه‌ای بر ریشه‌ها دارد

چو در طوفان ستم دیدی جهان را غرق در خواری  

به یاد آور که این ظلمت، سرانجامش فنا دارد.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

نگاهی به مبارزات مدنی و جنبش آزادی خواهی زنان ایران

شهرداری تهران آماده بدرقه؛ زاکانی از «بهشت» بیرون می‌رود؟ ۲۷ تیر ۱۴۰۳

حقوق زنان در دوران پهلوی